تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۴

خنده الکی

این شبها که به اجبار وقتی مامانم اینا "خندوانه" رو نگاه می کنند و منم از بیکاری مجبورم نگاه کنم هی خیره میشم به "رامبد جوان"! هی نگاهش می کنم با دقت و هی فکر می کنم با اینکه انقدر زور میزنه بخنده ولی چرا آدم شادی به نظر نمی رسه؟! هی نگاهش می کنم و زل میزنم توی چشمهاش و حس می کنم یه چیزی توی چشمهاش نیست هر چند که دهنش تا آخرین حد ممکن بازه و ظاهرا داره می خنده! این پسره اون بازیگر "خانه سبز" نیست که من حتی از حالت چشمهاش خنده ام می گرفت. به نظرم فقط توی اون قسمتی که "مسعود فراستی" روبروش بود از ته دل و واقعی می خندید. دوست داشتم به بازیگر محبوب دوره نوجوونی کوفتیم می گفتم: رامبد جان خندیدن الکی که نیست باید وقتی می خندی چشمات برق بزنه و اونوقته که آدم روبروت خنده ات رو باور می کنه و می خنده. نمیدونم شایدم طبق معمول دارم اشتباه می کنم.

۹۴/۰۳/۱۶
7660 ...

نظرات  (۸)

دقیقا دقیقا!! فکر می کردم من فقط این جور میبینمش. اگه تو چشاش نگاه کنم غم عالمو می بینم در حالی که قبلا اصلا این طور نبود
پاسخ:

زندگی هممون رو داغون کرده لامصب، رامبد رو از همه بیشتر:)

شاید باورت نشه من گاهی وقتی طرف مقابلش حرف میزنه حس می کنم فکرش جای دیگه ست...

من هم همین احساس رو دارم.این رامبد جوان اون رامبد جوان سابق نیست.خنده هایش گاهی تلخ هم هست...
پاسخ:

خوشحالم که با من هم نظری:) آره گاهی خیلی پرت می خنده... به امید روزهای خوب برای هممون و برای رامبد که من هنوزم خیلی دوستش دارم:)

وااای منم همین حس رو دارم. خنده های مصنوعی.
پاسخ:

آره خنده های مصنوعی حرص درار!! دلم میسوزه گاهی می بینم بعضی ها به سختی زور میزنند اون بیست ثانیه رو بخندند! فکر کن:)

آقا من مخالفم. سرسختانه هم مخالفم.
حس می کنم توی جمعی که همه موافقن من باید مخالف باشم د:
پاسخ:

باشه عزیزم تو مثلا مخالفی!

آدرس وبلاگت منو کشته. توی این هاگیر واگیر خوب روت شده با پسوند بلاگفا کامنت بذاری:)

نه کاملا حست درسته 
رامبد خیلی وقته خنده هاش دیگه واقعی نیست حتی تو تُنه صداش میشه طنینِ غم رو شنید اما خب این روزها اکثر ما مجبوریم الکی بخندیم الکیییییییییی
پاسخ:

بیش از هر چیز خوشحالم که حسم دوباره داره درست کار می کنه:)

بعد جالب اینه هممون هم یاد گرفتیم الکی بخندیم و تازه حرفه ای هم شدیم تو این کار!

خانه سبز محششر بود :))
پاسخ:
خوش اومدی عزیزم:) آره یادمه اون موقع ها روزها رو می شمردم تا به چهارشنبه برسیم و تلویزیون این سریالو پخش کنه... یادش بخیر:)
دقیقا منم همین حس و دارم 
چشما که دروغ نمیگن
پاسخ:

چشمها لامصب هیچوقت دروغ نمیگن.

خوش اومدید خانوم:)

۲۱ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۱ آبان ابانی
خنده الکی بی ارزش است ...دردی را دوا نمی کند ..از این برنامه خوشم نمی اید ..
پاسخ:

البته شاید بشه گفت خنده الکی یه کم ناراحت کننده ست تا خوشحال کننده.

من ولی اون بخش "نیما" رو خیلی دوست دارم:)