تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۰۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۹

یک عاشقانه آرام

با همه ارادتم به "نادر ابراهیمی" عزیز، می خوام یه عاشقانه بنویسم هر چند که الان اصلا توی حس عشق و عاشقی نیستم:

عزیز دلم، می دونم که شاید در تمام زمان هایی که با من بودی دوستم نداشتی و شاید به دلایلی غیر از "عشق" با من موندی ولی من همیشه یادم می مونه که تو آدم به شدت با حیایی بودی، به شدت مهربون، به شدت متعهد، به شدت خوب، به شدت با شرف و مطمین باش همیشه در مورد تو اینطوری فکر می کنم و هیچوقت به خودم اجازه نمیدم حتی یه لحظه این تصور به ذهنم بیاد که تو هم پسری بودی شبیه بقیه پسرها! من حتی اگه هزار بار هم قرار باشه برگردم به عقب، قطعا بازم جوابم به تو مثبت خواهد بود! عزیز دلم، تو به شدت با آدم های دور بر امروز من فرق می کردی. به قول دوستی که می گفت: حداقل شعور اینو داشتی که منو ناامید کنی! منو ببخش که متنم شبیه عاشقانه ها نیست ولی باید اینها رو اعتراف می کردم تا قلبم آروم بگیره. هنوزم که هنوزه دوستت دارم اونم با تمام وجود مثل روز اول...

۹۴/۰۵/۰۸
7660 ...