تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۴

شرمندگی!

به شخصه فکر می کنم که اگه خوده "رامبد جوان" به من زنگ بزنه و ازم درخواست کنه به عنوان تماشاچی به برنامه شون برم، خیلی مودبانه درخواستش رو رد می کنم! هیچوقت در خودم نمی بینم که بیست و پنج ثانیه بی دلیل، با تمام جونی که در بدن دارم دهنم رو باز کنم و الکی بخندم و فکر نمی کنم در من نیرویی باشه که منو وادار کنه اونقدر محکم و سفت دست بزنم! 

۹۴/۰۵/۰۹
7660 ...

نظرات  (۱۱)

۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۶ فانتالیزا هویجوریان
من تمام ِ زورم لبخنده!

بی دلیل نمیتونم، نمیشه!
پاسخ:
بی دلیل محاله منم بتونم بخندم!
تا حالا به 3 یا 4 نفری قول اکید دادم اقلا یه قسمت از خندوانه رو ببینم ولی مدام یادم میره

پاسخ:
فرزندم حتما ببین این برنامه رو چون این روزها همه می بینند. برای روحیه ام خوبه:)
من هر وقت دارم نگاش میکنم قهقهه میزنم ، اونقدر که بهم تذکر میدن. 
و اینکه کلا موقع حرف زدن لبخند میزنم و کلا آدم خوش خنده ای هستم
پاسخ:
آفرین:) پس احتمالا تو رو توی برنامه راه میدن:)
دو قسمتش رو دیدم عاشق جناب خان شدم. دیدم گویا زن داره خودمو از زندگیش کشیدم بیرون و دیگه نگاه نکردم.
دیشب مامانم هم می گفت چهره و نگاه رامبد پر از غمه
پاسخ:
منم بعضی وقتها توی قلبم نسبت به جناب خان احساس خوبی دارم:))
حس رامبد به کنار، این خنده و دست زدن بعضی ها توی برنامه خیلی برام عجیب شده!
من عاشق این بچه گوشه وبلاگت هم هستم
پاسخ:
آره خودمم دوستش دارم شبیه کوچیکی های "ب" می مونه. فکر می کنم وقتی قهر می کرده اینجوری بوده بچم:))
۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۴ آلبرت کبیر
جل الخالق :|
دپرسین مگه :|
پاسخ:
وا مگه اینا علامت افسردگیه؟!
نه کلا اخلاقم اینجوریه:)
۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۹ آلبرت کبیر
ما که میخندیم باید 2 تا بزنن تو سرمون تا آروم شیم :)))
پاسخ:
چقدر خوب... :))
من میتونم :))))) پتانسیلشو دارم 
رو ازیتا امتحان کردم :))))))
پاسخ:
خیلی خوبه اینم یه نعمته که باید به خاطر داشتنش خدا رو شکر کنی نگین عزیزم:))
من و آزیتا گاهی درباره تو حرف می زنیم:)
من نمی دونم می تونم بخندم یا نه،تا حالا توموقعیت اینجوری قرار نگرفتم:/
پاسخ:
من که اصلا نمی تونم الکی بخندم:/
۰۹ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۶ رحیم فلاحتی
خدا اجرش بده ! شب ها گزیده هاشو از آپارات می بینم و یک نم اشکی به گوشه ی چشممون میاره :)
پاسخ:
بله خدا اجرش بده. از مردان نیک روش روزگار ماست:)
۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۴ یک مردِ جدّی
واقعا کار سختیه
پاسخ:
خوشحالم شما هم عین من فکر می کنید کار سختیه:))