تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۰۶ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۴

از نشانه های پیری

امروز وقتی آژانس گرفتم و نشستم توی ماشین طرف تا وقتی به مقصد رسیدیم احساس پیری نمی کردم اما موقع برگشت با همون راننده ناگهان با حرفهایی که در طول مسیر میزد فهمیدم پیری در راهه! حالا اینکه طرف راست میگفت یا دروغ الله اعلم! می گفت: مهندس پرواز هواپیمام و ضامن یکی شدم که سیصد و شصت میلیون وام گرفته حالا نداده و ما سه تا ضامن بودیم که مجبوریم این پول رو بدیم واسه همین عصرها میام آژانس! می گفت: یه ماه پیش توی میدون آزادی داشتم با گوشی "خوداد تومنی" (این اصطلاح در مورد اشیایی به کار میره که خیلی گرون هستند) حرف میزدم که یارو اومد با چاقو گذاشت رو گردنم گوشیمو گرفت برد! می گفت: به این پرایده نگاه نکنید پرشیام خونه ست!! هی اومدم به قول فردوسی پور بگم: من اجازه دارم این حرفها رو باور نکنم؟! اما نتونستم بگم. جوون بود نباید غرورشو می شکستم. بعدم دیگه عین ده سال قبل حال حرف زدن و بحث کردن و مچ گرفتن ندارم. فهمیدم افتاده شدم که نشونه پیریه لامصب! تحسینش کردم و با آرزوی موفقیت براش پیاده شدم. میدونید ماها که سنی ازمون گذشته باید متواضع باشیم!

۹۴/۰۷/۰۶
7660 ...

نظرات  (۲۵)

تا اون جایی که من می دونم تو خیلی قبل ترها هم دروغ های ملتو به روشون نمی آوردی!
می گفتی حالا پراید و پرشیا زیاد هم با هم فرق نداره هاا :-)
بعضی ها خودشون هم دروغ هاشون رو باور دارن.
پاسخ:
یعنی میخوای بگی من از اول بزرگوار بودم؟ :)))
آره گاهی انقدر یه چیزو به خودمون تلقین می کنیم که خودمونم باورش میکنیم در طول زمان!
هیچ وقت مچ کسی رو نگرفتم
همیشه تو اینجور مواقع لبخند میزنم و ساکت میمونم!
پاسخ:
آدمای محترم و بزرگوار همه مثل شما هستند شک نکنید:)
۰۶ مهر ۹۴ ، ۰۰:۴۲ گمـــــــشده :)
:))
پاسخ:
چه لبخند قشنگی:)
خو اونجوری نگاه نکن به قضیه که دروغ گفته.. به این فکر کن که طرف اونقدر رسیدن به آرزوهاش رو نزدیک می بینه که راحت به زبون میاره اونها رو و حتی خیال می کنه برآورده شدن! :)

پیری.. عجیب حسش می کنم این روزا تو وجودم..
پاسخ:
چشم اینجور که شما گفتید نگاه می کنم:))
دلت جوون باشه خانوم خانوما:*
چه عبارت جالبی......اجازه دارم حرفتونو باور نکنم؟ قطعا خیلی به کارم میاد
ممنون....
فکر میکنم هم نسل باشیم...اگه اینطوره، باید بگم ماها خیلی زود فرآیند پیری را احساس کرده ایم.

پاسخ:
همه ما بالاخره از فردوسی پور یه چیزی یاد گرفتیم:))
بله هم نسلهای ما زود پیری رو حس کردند...
٣٦٠ میلیون با سه تا ضامن؟! ازش میپرسیدى از کدوم بانک؟ :-) 
زیاد نباید پیگیر اینا بشى، بیشتر باید خاطراتشون حال کنى
علائم پیرى ؟؟!! نه بابا، دلت بزرگه :-) 
پاسخ:
عرض ارادت دکتر جان:) خوشحالیم مکرر شما رو می بینیم اینجا:)
والا دلمون بزرگ که نیست اما شما لطف دارید. لطفتون مستدام

من اجازه دارم این حرفها رو باور نکنم؟!

آره عزیزم از این گوش بشنو از اون گوش در کن . تقریبا بسیاری از راننده آزانسها وشوفر تاکسیها وقتی خانمی تنها سوار ماشینشونه از این دست داستانها برای تعریف کردن دارند .

پاسخ:
شاید برای فرار از سکوت و روزمرگی این حرفها رو میزنند:)
۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۰ آلبرت کبیر
فقط کمی خسته این ... میفهمین ؟؟؟ خسته :دی
بنده خدا یکی از همکارای منم این مدلی ریختن سرش وسایلشو گرفتن و ایشون تونسته یکیشون رو بچه سال تر بوده بگیره :|
پاسخ:
ای داد بیداد! انگار اوضاع خراب تر از تصورات منه:/
اولا چیز نگو خخخخخخخخ دوما .... هیچی :))))
پاسخ:
یعنی چی؟ :)
۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۴:۰۶ رحیم فلاحتی
سلام
استاد اتفاقن این همه خالی بندی معلوم می کنه مسافر جوون و سرزنده ای داشته و می خواسته کم نیاره :))))
پاسخ:
سلام جناب فلاحتی بسیار عزیز
قربان این همه نگاه مثبت و لطف شما همیشه شاگرد کوچکتون رو ذوق زده و شرمنده می کنه:)
زجر بی پایانیه گوش دادن به صحبتهای رانندگان تاکسی!
دکتر محمود سریع القلم در جایی گفته بود رانندگان تاکسی در باره اثرات اقتصادی تحریم ها صحبت نکنند توی صدا و سیما فرداش درب نهاد ریاست جمهوری تجمع کردند و خواستار برکناری مشاور رییس جمهور! و تنها ایرانیی که در نشست سالانه داووس اجازه سخنرانی داره شدن :) 
من به محض سوار شدن پناه میبرم به ام پی تری پلیر! از دست مزخرف گویی های جماعت! البته لازم به ذکره اپیدمی جهاینه متاسفانه.
پاسخ:
البته من انقدرها هم بهش دید منفی ندارم. قبلا که جوون بودم خودم پایه بودم برای هم صحبتی با راننده ها و چاخان کردن در مورد داستان زندگیم:)
پیری و بی حوصلگیه دیگه:))
وبلاگ زیبایی دارید...
موفق باشید
پاسخ:
مرسی
عیدتان مبارک باشه عزیزم
کتاب مامور سیگاری خدا رو بخونید در مورد راننده تاکسیاست.
خاطرات یه پژوهشگر علوم اجتماعی هست...
پاسخ:
مرسی قربونت برم. عید شما هم مبارک و همایون:*
باید کتاب جالبی باشه در اولین فرصت میرم دنبالش:)
حوصله مچ گرفتن نداری چی میگم سریع میخوای مچمو بگیری این همه تیکه میندازی مسخرم می کنی؟ واقعا حوصله نداری اینی ده سال پیش دیگه چجوری بودی! :D
پاسخ:
ده سال پیشمو باید میدیدی که بفهمی چه سرمایه ای بودم برای کشور ولی قدرمو ندونستن:)
اینورها مهندس؟!
شایدم از پیری نباشه، از یه جایی یا یه اتفاقی به بعد دیگه ادم حال حرف زدن و .... نداره!
منم این تغییرو کردم اما نمیذارم پای پیری;-) 


پاسخ:
این کامنت نشون میده شما دلت خیلی جوونه:)
خواهش میکنم :-) 
شما هم تشریف بیارین
پاسخ:
والا منم دوست دارم بیام ولی وبلاگ خوندن با گوشی در این روزها که از لپتاپ دورم خیلی سخته اما چشم:)

نه بابا پیزی چیه
به قول امریکایی ها 60 سالگیشونو تازه میذارن اول میانسالی :)
پاسخ:
ماشاا.. به آمریکاییها:))
اینجا ایرانه و ما زود پیر میشیم:)
چه اهمیتی داره
این روزا کنار هر کسی بشینی یه داستانه
نه قصه ی زندگی ها
هر کسی یه دبه ای در میاره!
یکی واسه بقیه
یکی واسه خودش!
پاسخ:
قطعا اینجا بحث اهمیتش نیست هر چند که از نظر جامعه شناسی بی اهمیت هم نیست.
آره ما هممون یه قصه ایم:)
حالا چرا سنپترزبورگ ؟ 
پاسخ:
چرا سن پطرزبورگ نه؟
امروز بعد از مدت ها بلاگتونو خوندم.
مثل همیشه خیلی خوب :)

پاسخ:
مبارکه عزیزم خوشحالم که اینجا می بینمت:)))
آخه کم هستن افرادی که روسیه رو دوست دارن. من خودم هم روسیه رو دوست دارم . رشته ام هوافضا دانشگاه امیرکبیر هست چون برادران روس تو این رشته پیشرفته هستن برا ادامه تحصیل میخوام برم . البته خانواده ام مخالفن میگن آمریکا یا کانادا :)

زبانش هم سخته . شنیدم یه ذره هم نژاد پرست هستن . خلاصه همچنان در حال تحقیق هستم چون هر جا برم دیگه بر نمیگردم ایران . 

حالا گفتم شما از این برادران و خواهران روسی چیزی دیدید که خوب بوده ؟ یا خودتون رفتید ؟ کلا کنجکاو شدم چون معمولا هر جا اسم روسیه رو میارم میگن خودت رو بدبخت نکن ! نرو ! و از این حرفا .
پاسخ:
اوه خدای من هوا فضا میخونی؟ میخوای کشور عزیزمان رو ترک کنی؟ فرار مغزها؟ میخوای ما رو تنها بذاری؟ :))
من از کوچیکی رمانهای روسی میخوندم برای همین اول به ادبیات روسیه و بعد به فرهنگ و هنر و قدمت کشورشون علاقمند شدم و همیشه این آرزو و رویا برام پیش اومد که روزی به روسیه سفر کنم و شکوه معماریشون رو از نزدیک ببینم. کلیساها، کاخها، موزه ها... بهرحال هر کس برای خودش رویایی داره... 
از اینکه نمی تونم در این مورد کمکتون کنم متاسفم دوست عزیزم:)
۱۷ مهر ۹۴ ، ۰۳:۲۵ حوریا ش (رسا)
در چنین موافقی من با خودم میگم اون  منو احمق فرض کرده ولی در واقع احمق خودشه ک فک میکنه من باورم شده , چیزی نمیگم ک تو خیال احمقانه خودش بمونه
پاسخ:
بیشتر ما در موارد مشابه همین کارو میکنیم:)
مغز ؟ کی ؟ من ؟ اسمش رو بذار فرار خر خون ها و تست زن ها ! :)
پاسخ:
:))
از نشانه های پیری آیا یادداشت تازه ننوشتن نیست؟ 
پاسخ:
ننوشتن دلایل زیادی داره دوست عزیز و بزرگوار اما گاهی چنین کامنتی آدم رو از همه اون دلایل جدا میکنه و به من نهیب میزنه که ببین دختر جون هنوزم میشه به بعضی آدمها امید داشت... ممنونم جناب شوشتری عزیز. چشم به زودی دوباره خواهم نوشت:)
۲۱ مهر ۹۴ ، ۰۰:۰۷ حوریا ش (رسا)
بیشتر ماها در چنین مواقعی خوب کاری میکنیم