تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۰

وبلاگ نویسی که به باد رفت

روزی که وبلاگ نویسی رو شروع کردم آرزوهای زیادی برای خودم در زمینه نوشتن داشتم. چیزی فراتر از خاطره نویسی یا روزنگاری. دوست داشتم توی صفحه آدمهای بزرگ لینک بشم و سبک خودمو پیدا کنم. اون روزها بلاگفا پر بود از آدمهای قوی در نوشتن. آدم هایی که همه برای خودشون شاخ بودند و من باید جای خودمو پیدا می کردم و کردم! سه ماه بعد از اولین پستم لینک شدم اونم توی یه وبلاگ درجه یک و چیزی نگذشت که یه راهنمای عالی پیدا کردم. یک ژورنالیست حرفه ای و یک جامعه شناس. اواخر سال نود و دو بود که برام کامنت گذاشت و گفت: دیگه شدی یه وبلاگ نویس عالی. شبی که این جمله رو خوندم احساس می کردم راه رو پیدا کردم و هر روز کلی برای نوشته ها و کلماتی که توی ذهنم رژه می رفتند، برنامه ریزی می کردم. تا اینکه فشارهای روحی باعث شد وبلاگم رو برای سه ماه متوالی ببندم! بعد از اون دیگه هیچوقت جز خیلی معدود نتونستم خوب بنویسم. چند روز پیش وقتی با دوستی داشتم راجع به اهداف وبلاگ نویسی صحبت می کردم، دیدم حتی کوچکترین خاصیت وبلاگ نویسی رو هم از دست دادم که همون ارتباط با مخاطبه! حالا می بینم که عشق در من همه چیز رو نابود کرد حتی استعداد نوشتن رو! متاسفـــــــــــــــــم...

۹۴/۰۸/۱۶
7660 ...