تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۲۰ آبان ۹۴ ، ۰۰:۵۶

مارمولک دوست داشتنی من:)

دوستی داشتم که بیشتر طول روز خواب بود و به سختی میشد در زمان های مختلف پیداش کرد و گاهی انقدر به خواب های طولانی می رفت که بعد از بیدار شدن مجبور بود برای اینکه ثابت کنه خواب بوده به قسم بیفته اما بسیار محبوب بود چون در زمان بیداری به اندازه تمام دنیا مهربون بود و قدرت معجزه آسایی داشت برای خوب کردن حال اطرافیان. زمان شادی هاش خنده رو بین همه تقسیم می کرد و در زمان ناراحتی فقط سکوت می کرد و لبخند میزد. میگفت: رمان نویس خوبی خواهم شد. در میان هیاهوی زندگی و آدمها و مهاجرت گمش کردم. مدتهاست گمش کرده ام...

این چند خط رو توی پیج "فیک" فیسبوکم نوشته بودم. خونده بود اما لایک نکرده بود. بعدها وقتی فهمیدم خوندش و با دقت یادش مونده لبخند گشادی زدم:)

۹۴/۰۸/۲۰
7660 ...