تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

پدرت به من قولهای زیادی داده بود عزیزم... یادمه یه بار که می خواستم دست به سرش کنم بهش گفتم: من آدم بدقلقیم، وقتی باهات قهر کنم منت کشی نمی کنم ها. گفت: خودم مخلصتم استاد، تا آخر عمر منت کشیت رو می کنم، قول شرف میدم. و من لبخند می زدم و توی دلم می گفتم چقدر خوب که یکی باشه ناز آدمو بکشه توی بدبختی ها و تنهایی ها و خستگی ها. همین قولهاش بود که منو عاشق کرد. اما عزیز دلم الان که دارم این نامه رو برات می نویسم یادم نمیاد آخرین بار کی بود که پدرت منت منو کشید و وقتی قهر بودم ناز منو خرید! اما خب این قولها و حرفهاش دلخوشی های من بود... ولی تو به من قول بده در زندگی پشت دختری رو خالی نکنی که روی قول تو حساب کرده و دلخوشی جز لبخندها و حتی اخم های تو نداره. اینجوری من دلم قرصه که حداقل یه دختر توی زندگی دلگرمه...


*اگه یادتون موند دعام کنید.

۹۴/۰۹/۱۰
7660 ...