تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

عزیز دلم چقدر دلم هوس مهربونی های پدرت رو کرده. حالا هر چی که نبود گاهی به شدت مهربون بود. یادمه یه بار براش یه مسیج فرستادم با این مضمون که صاحب این شماره بر اثر حادثه فوت کرده و مراسم ترحیم فرداست! مسیج رو دوستم برای ترسوندن من فرستاده بود و بسیار حرفه ای نوشته شده بود. اونو برای پدرت فرستادم. چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد. جواب ندادم. دوباره و سه باره زنگ خورد و باز جواب ندادم به خاله هات هم سپره بودم جواب ندن. وای خدایا... شب که زنگ زد از زور گریه گلوش باد کرده بود و از شدت عصبانیت حرف نمیزد. تمام شب عذرخواهی کردم و منت کشیدم تا آشتی کنه ولی جواب مسیج های منو نمیداد و یه هفته کلا سر سنگین بود. بعدها گفت: بعد از خوندن اون مسیج نمی تونسته بلند بشه و سه بار توی یک متر فاصله زمین خورده... دلم تنگ شده براش. دلم مهربونی می خواد و نیست. پدرت به شدت مهربون بود. تو مهربونی رو از اون به ارث خواهی برد...


۹۴/۰۹/۲۱
7660 ...