۰۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۵
کیمیا
امشب چند دقیقه ای توفیق اجباری دیدن این سریال بی نمک و آبکی "کیمیا" نصیبم شد و یک یهو دیدم چه چقدر دلم برای خرمشهر و مسجد جامع تنگ شده و خبر ندارم. رفتم به روزهایی که همه توی ناصیه ام خوشبختی های بزرگ می دیدند. از اون جانباز تفحص تا سردار وفایی! حیف که هیچکدومشون نیستند تا ببینند چقدر پیش بینی هاشون اشتباه از آب دراومد و اون چیزی که در من می دیدند خط خوش اقبالی و طالع بلند نبود... حالا موندم بین این همه سختی و بدبختی و گرفتاری، دلتنگی برای خرمشهر و مسجد جامع رو کجای دلم بگذارم!
۹۴/۱۰/۰۷
غمت از هرچه شادی دلگشاتر..
دلی داریم و دریای غم تو...