تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۰۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۵

کیمیا

امشب چند دقیقه ای توفیق اجباری دیدن این سریال بی نمک و آبکی "کیمیا" نصیبم شد و یک یهو دیدم چه چقدر دلم برای خرمشهر و مسجد جامع تنگ شده و خبر ندارم. رفتم به روزهایی که همه توی ناصیه ام خوشبختی های بزرگ می دیدند. از اون جانباز تفحص تا سردار وفایی! حیف که هیچکدومشون نیستند تا ببینند چقدر پیش بینی هاشون اشتباه از آب دراومد و اون  چیزی که در من می دیدند خط خوش اقبالی و طالع بلند نبود... حالا موندم بین این همه سختی و بدبختی و گرفتاری، دلتنگی برای خرمشهر و مسجد جامع رو کجای دلم بگذارم!

۹۴/۱۰/۰۷
7660 ...

نظرات  (۳)

طاقچۀ دل برای قاب عکسای دلتنگی همیشه جا داره... متأسفانه!
غمت از هرچه شادی دلگشاتر..
دلی داریم و دریای غم تو...
پاسخ:
بله متاسفانه مشکلات گاهی آدمو حساس تر می کنه تا پوست کلفتتر!
دلت همیشه پر از شادی رفیق جان:)
۰۷ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۷ دکتر میم
واسه دلتنگی همیشه جا هست
هرچی هم شاد و خوب باشی
پاسخ:
آره دل آدم واسه داتنگی همیشه خیلی گل و گشاده:)
۲۸ دی ۹۴ ، ۰۳:۴۵ علی گوهری
آره واقعا فیلم به قول شما آبکی ایه!
از این دست دلتنگی ها باز قشنگن...
پاسخ:
دلتنگیی که نشه رفعش کرد گاهی عذاب جون میشه...