تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۱۴ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۳

همخونه و عمو تقی

راجع به واحد روبرویی کمی براتون گفته بودم ولی امشب می خوام از "غلام" بگم که واحد اونورتری هستند. واحد 23. من در سه سال گذشته فکر می کردم خانم ساکن واحد 23 و چهار تا دخترش که توی یه واحد شصت متری زندگی می کنند فاقد پدر خانواده هستند! ولی یه روز همخونه محترم مسیج دادند و گفتند: بابای اینا اومده!! و بعد هم به سبب ظاهر و البته نشانه ها اسم بابای واحد 23 رو گذاشتند "عمو تقی". بله باباشون معتاده و اینم از شانس ماست که همه همسایه های معتاد در طبقه ما ساکنند و البته فراموش نکنید ما در ساختمون آبرومندی زندگی می کنیم. خلاصه که چون همخونه محترم از جناب عمو تقی متنفر بود بالاخره یه روز در نبود من باهاش دعوا کرده بود و در حین دعوا فهمیده بود اسم واقعی عمو تقی، غلام می باشد! القصه؛ مدتیه این همخونه ما بدجور گیر داده به غلام و بهش آلرژی پیدا کرده و هر شب به واسطه دیوارهای نازک بین واحدها، به اکتشافات جدیدی میرسه و اونها رو در لحظه به من مخابره می کنه. امشب نوشته بود: غلام نئشه ست. به دخترهاش میگه: دختر خوشگل بابا! براش می نویسم: نکنه این میره توی انباری های بالا می کشه؟ می نویسه: نه بابا توهم نزن! میگم: آخه هیچوقت بویی نمیاد، تازه پیش دخترهاشم که نمی تونه استعمال کنه. میگه: این می ریزه توی چایی میخوره! می نویسم: اونجوری اثرش کم نمیشه؟ می نویسه: نه تازه قویتره، اونایی که عملشون بالاست می خورند! و بعد هم با دعای مرگ غلام جهت خلاصی خانواده اش و چند فحش آبدار به ارواح عمه غلام، همدیگرو به خدای بزرگ می سپاریم... موندم اگه این همخونه من بره، بعدش من چطور باید اطلاعات عمومیم رو بالا ببرم!

۹۴/۱۰/۱۴
7660 ...

نظرات  (۱۰)

۱۴ دی ۹۴ ، ۲۳:۳۹ آبجی خانوم
بسم الله!!! نصف شبی آدم چه چیزا که نمیبینه
پاسخ:
خواهر جان ما هر روز داریم توی این ساختمون یه چیزایی می بینیم در حد فضا:))))
۱۴ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۱ آزیتا م.ز
الدهنت السرویس :)))))))) 
کاش جزئیات بیشتری میذاشتی مثلا ریز دعواشون هم میذاشتی بد نبود 
پاسخ:
والا با این حال روحی من، تا همین حدم هنر کردم ولی خودمم دوست داشتم راجع به این همخونه اعجوبه ام مفصلتر بنویسم:))))))
۱۴ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۶ دکتر میم
نه ، به دوستت بگو توی چایی اثرش یه کم کمتر میشه. :-D 
من نمیدونما ولی اونایی که خیلی خرابن، خالی خالی میندازن بالا :-) بدون دود، بدون بو
پاسخ:
وا اونجوری که فکر نکنم اصلا تاثیر کنه. باز توی چایی باز میشه یه اثری داره:))))))))))))
نه مث اینکه یه کلاس توجیهی باس بزارم :))
پاسخ:
بی صبرانه منتظریم یه جلسه توجیهی بذارید و ما رو از علوم خودتون بهرمند کنید استاد:)
۱۵ دی ۹۴ ، ۱۴:۲۲ رحیم فلاحتی
استاد لطفن من رو توی کلاس توجیهی بد مست ثبت نام کنید :))
پاسخ:
بله بله ظاهرا من و شما حتما باید توی این کلاس ها شرکت کنیم:)
حالا که قراره کلاس برگزار شه میگم همون ساختمون شما باشه که مثال زنده هم موجوده ، همه دورهمی باشیم :)))))))))
پاسخ:
وای کاشکی میشد:)))))))))) چقدر باحال می شد:))
کاملا موافقم و با کمال میل خونه ام رو وقف کلاس می کردم:)
همخونه یدفه ای رفت یقه عمو تقیو گرفت باهاش گلاویز شد؟ یا جور دیگه ای؟ میشه یه توضیح مختصر بدی؟
پاسخ:
والا توضیح مختصر که نمیشه داد ولی سر کلید پشت بوم با هم دعوا کردند:)
دعوا سر کلید پشت بوم؟!:/
من همیشه به حواشی علاقه مندم:دی
پاسخ:
آره سر کلید پشت بوم بود:) 
اتفاقا تو تنها کسی هستی که همیشه از حاشیه فرار می کنی به نظرم:)
گمونم حق با تو باشه من عاشق جزایر غیر مسکونیم واسه اینکه سر مالکیتش با کسی دعوام نشه؛)
پاسخ:
بله کاملا قابل حدسه:))))
بیچاره غلام
پاسخ:
چرا؟ :)))