تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۰۵ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۸

انجام آن کار بزرگ!!!!

دو روز پیش بالاخره اون کار بزرگ رو انجام دادم و شماره اش رو پاک کردم! بله پاک کردن بعضی از شماره ها گاهی خیلی طول میکشه. شاید این کاری بود که باید همون دو یا سه سال پیش می کردم ولی نتونستم. نمی تونستم. اصلا مگه می شد؟! تمام این دو سال منتظر بودم که شاید زنگ بزنه یا حداقل یه مسیج دو کلمه ای بفرسته اما اتفاقی نیفتاد. روزی چند بار تلگرام رو چک می کردم و فقط دو تا فکر از ذهن وامونده من می گذشت. اگه آنلاین بود فکر می کردم با دوست دخترش چت می کنه و اگه آنلاین نبود فکر می کردم با دوست دخترش بیرونه! هر چند همخونه ایم بهم اطمینان داده بود که با این توصیفات تو هیچ کس با این "عن" دوست نمیشه. البته میدونم که "عن" با الف نوشته می شه ولی خب الان زمان اون نیست که من به دستور زبان اهمیت بدم! داشتم می گفتم... روزی چند دقیقه همینطوری بدون داشتن هیچ فکری به عکسش نگاه می کردم و از خودم می پرسیدم: لعنتی چرا عکستو عوض نمی کنی؟! آخه این چه عکس بی کیفیتیه!! و حرص می خوردم. انگار که عید برای من همون اتفاقی بود که منتظرش بودم. شاید در ناخودآگاهم فکر می کردم که برای عید حتما حتما حتما مسیج میده. خودش بارها گفته بود که قول شرف میدم هر سال دم سال تحویل اول از همه به یاد تو باشم. ریدم توی هر چی قول شرفه که دیگه بعد از امسال نه قول کسی رو قبول دارم و نه شرف کسی رو! مسیج نداد و من بدون اینکه به چیزی فکر کنم، شماره اش رو پاک کردم. سخت بود اما پاکش کردم. خیلی خیلی خیلی سخت بود اما من تونستم و شماره ایرانسل پنج تومنی بی ارزشش رو پاک کردم. حتی یه خط ثابت هم نداشت که مثلا آدم بتونه به اون فخر فروشی کنه! با همه این احوال من از اونها نیستم که بیام بنویسم اگه به عقب برمیگشتم هیچوقت باهاش دوست نمی شدم چون من اگه هزار بار هم به عقب برگردم باز باهاش دوست می شدم! 

۹۵/۰۱/۰۵
7660 ...