تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۵۳

ناله هایی برای فراموش کردن

این روزها دارم فرندز رو می بینم. شاید این فقط سریال باشه با یه سری داستان های فانتزی اما من مطمینم همه اونهایی که یه بار این سریال رو دیدن دلشون می خواسته اون موقعیت (زندگی با پنج تا دوست خوب) رو تجربه کنند. یا شاید در لحظه ای خودشون رو به یکی از اونها نزدیک دیدند یا حتی در قلبشون یکی از اونها رو دوست داشتند. می بینید ما کمترین چیزها رو هم هیچوقت نداشتیم. همیشه در جایی زندگی کردیم که از ترس قضاوت شدن حتی تخیل هم نکردیم. از ترس آینده مبهم مستقل نشدیم و نتونستیم تصمیم بگیریم آیا واقعا دلمون می خواد از رابطه مون بچه داشته باشیم بدون ادامه رابطه یا نه؟ همیشه یه طناب ضخیم نامریی پامون رو بسته  و همیشه یکی بوده که باید بهش می گفتیم چه غلطی می خوایم بکنیم! بهمن ماه شده و خرس گنده پشت این وبلاگ داره به سی و نه سالگی میرسه بدون اینکه قادر باشه تنهایی از یه پله بالا بره و دلش بچه می خواد! سال دیگه چهل ساله میشم و هیچ غلط خاصی در زندگی نکردم و هیچ هدف و رویایی هم ندارم. تنهام و در لیست شماره های تلفنم کسی رو ندارم که دلش بخواد ناله بشنوه و اینجا تنها جاییه که می تونم ناله کنم. خدایا شکرت!

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۸
7660 ...

نظرات  (۱۲)

زندگی ام شبیه ریچل است 

و می ترسم از اینکه واقعا تهش مثل ریچل باشه ...

 

پاسخ:
من هنوز فصل هشتم هستم نمی دونم عاقبتش چی میشه اما عمیقا امیدوارم عاقبت شما پر از شادی و خوشبختی باشه عزیزم:*
۱۹ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۱۸ بانوچـه ⠀

تولدت پیشاپیش مبارک عزیزم

پاسخ:
خیلی خیلی ممنونم عزیزم :*

سلام آره راست می گی منم مثل توام با همچین حسی

پاسخ:
خوشحالم با اینکه خیلی بد و با آشفتگی نوشتم حرفمو درک کردی. مرسی

سلام من هم حس شمارو دارم هیچی نشدم تا این سن هیچی ندارم چ مادی چ معنوی 

پاسخ:
آدم سرخورده و ناامید میشه :(

سلام

نمیدونم چرا اینقد درکت میکنم...

تا حدی که قلب پاره پاره و روح تکه تکه میشه از این غم بزرگ...

آه من و ما چه غم انگیزیم...

این حس مادرانگی که از کودکی با عروسک بازی شرو میشه و تا لحظه ی مرگ در شما وجود داره آدمو شگفت زده میکنه...

هر چن این حس برای تو در عین جذابیت تبدیل به تلخی و غم بزرگی شده و این آدمو غمگین میکنه به اندازه ی بالا رفتنت از پله ها ...

در هر صورت فدای حس قشنگت هر چن غم انگیزه...

پاسخ:
کامنت شما هزار بار گویاتر و قشنگتر از پست من بود... مرسی دوست عزیز مرسی

خوشحالم که هم تونستم حس خوبی بدم و هم تونستم حرفمو به این خوبی برسونم و حال دل خودمو در حقیقت از زاویه ی تو ابراز کنم...

پاسخ:
ممنون از وقتی که گذاشتید :)
۱۸ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۴۹ زندگی برتر

سلام وقتتون بخیر
می خواستم بپرسم با وبلاگ من تبادل لینک می کنید؟؟

واقعا سریال فرندز بی نظیر بود

پاسخ:
موافقم:)

سلام، لطفا برگرد و بنویس

سلام 

ممنون از وبلاگ خوبتون

عالیییییییییییی

سلام گلم من هم مثل توام دقیقا به هیچی نرسیدم به قول اون دوستمون نه مادی و نه معنوی، حتی تو زمینه درس هم که خیلی تلاش کردم و مدرک بالا هم دارم بازم به جایی نرسیدم! توی زندگی مشترک هم با اینکه یازده ساله ازدواج کردم روحم از هر مجردی مجردتر و تنهاتره! حتی بچه هم ندارم چون شوهرم نخواست که داشته باشیم ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی