تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۱۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۵:۵۸

سوم دسامبر :)

بیاید با معلولین مهربون باشیم و بهشون عشق بدیم. سوم دسامبر، روز جهانی معلولین نامگذاری شده. کسی که کاری برای ماها نمی کنه، حداقل خودمون روزمون رو گرامی بداریم!


7660 ...

پدرت به من قولهای زیادی داده بود عزیزم... یادمه یه بار که می خواستم دست به سرش کنم بهش گفتم: من آدم بدقلقیم، وقتی باهات قهر کنم منت کشی نمی کنم ها. گفت: خودم مخلصتم استاد، تا آخر عمر منت کشیت رو می کنم، قول شرف میدم. و من لبخند می زدم و توی دلم می گفتم چقدر خوب که یکی باشه ناز آدمو بکشه توی بدبختی ها و تنهایی ها و خستگی ها. همین قولهاش بود که منو عاشق کرد. اما عزیز دلم الان که دارم این نامه رو برات می نویسم یادم نمیاد آخرین بار کی بود که پدرت منت منو کشید و وقتی قهر بودم ناز منو خرید! اما خب این قولها و حرفهاش دلخوشی های من بود... ولی تو به من قول بده در زندگی پشت دختری رو خالی نکنی که روی قول تو حساب کرده و دلخوشی جز لبخندها و حتی اخم های تو نداره. اینجوری من دلم قرصه که حداقل یه دختر توی زندگی دلگرمه...


*اگه یادتون موند دعام کنید.

7660 ...
۰۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۰

انتقال تجربه!

گمون می کنم تنها کاری که تا به حال مردهای ایرانی منت اون رو سر زن هاشون نذاشتند و فهمیدند که تا لب گور این وظیفه با اونهاست و اصلا هنگامی که از مادر زاده میشن با شیر بهشون خورانده میشه، بردن سطل آشغال دم دره! و اگه مردی این وظیفه رو انجام نمیده یا در انجام اون اهمال می کنه، قطعا از تربیت صحیحی برخوردار نبوده. می تونید این رو هم از تجربیات ما بدونید و در زندگی ازش بهره مند باشید!

7660 ...
۰۹ آذر ۹۴ ، ۰۰:۱۶

سرزمین های مقدس

به نظرم من آدمش نیستم! آدم اینطوری رفتن. توی هجوم و ازدحام جمعیت لب مرز. آدم این همه بی نظمی و سرما و گرما تحمل کردن. آدم پیاده رفتن های طولانی و بو گرفتن و گرد و خاک خوردن. آدم حمام و دستشویی صحرایی و خوبیدن توی بیابون و همپا شدن با آدم هایی که درسته که همه یه ایدئولوژی و یه هدف و یه عشق دارند اما بهرحال آدمهای مختلف از قومیت های مختلف هستند. من آدم زیارت کردن از دور و دست نزدن به ضریح نیستم. حتی نمی تونم در برابر فشار یک نفر مقاومت کنم چه برسه به فشار صدها نفر. نه هر چی فکر می کنم می بینم حتی اگه سالم هم بودم آدم پشت کامیون سوار شدن و کف اتوبوس خوابیدن هم نبودم. من؟! من بیشتر از سیزده ساله که دلم می خواد برم زیارت نجف، زیارت کربلا. برم و ببینم کوفه کجاست. همه این سالها من دعا کردم که بتونم شام رو ببینم اونجایی که اسرای کربلا گفتند: امان از مردم شام! من یه روز بالاخره میرم. آروم توی خنکا و خلوت هوای شهر کربلا، یواش یواش بین الحرمین رو راه میرم. بعد مودب و بنده وار و تمیز توی صحن و سرای امام حسین می شینم و "زیارت عاشورا" می خونم. همه حرم حضرت عباس رو با دقت بو می کشم و توی اون هوای دم غروبش با آرامش نماز می خونم. اصلا تصمیم گرفتم یه شب همون وسط بین الحرمین بشینم و مردم رو نگاه کنم. مگه میشه این همه حرف توی دلمو بردارم ببرم توی شلوغی و نفس های خسته زوار و گرد و خاک توی هوا بزنم؟! نه من آدمش نیستم. من یه روز حوالی اردیبهشت، وقتی هنوز بهار توی سرم چرخ میزنه توی خلوت ترین گوشه حرم امیرالمومنین حرفهامو آروم زمزمه می کنم... امان از مردم عراق که اگه امام خودشون رو به درجه ای از آزار نمی رسوندند که اونها رو نفرین کنه، اینطور سالها گرفتار نبودند. بعضی از زیارت ها رو باید رفت و بعضی از عرض ادب ها رو باید خواست. قبل از مرگ بعضی از زمین ها و سرزمین های مقدس رو باید بوسید... 

7660 ...
۰۹ آذر ۹۴ ، ۰۰:۱۶

دلتنگی های دنباله دار

لعنتی کاش بفهمی چقدر دلم برات تنگ شده...


7660 ...
۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۰:۲۶

از نصایح ما به شما

حالا که می خواهم بخوابم، گفتم قبلش ملت رو نصیحتی بنمایم! توی فیلم "عصر یخبندان" اونجا که مرده داره زنش رو تعقیب می کنه، فامیلشون کنارش نشسته و بهش میگه: خجالت نمی کشی زنت رو تعقیب می کنی؟ یعنی بهش اعتماد نداری؟ مرده میگه: یعنی خودت به فرهاد اعتماد داری؟ طرف فامیلشون میگه: آره! بعد آخر فیلم نشون میده یارو فامیله هم فهمیده شوهرش قابل اعتماد نیست و براش توی ماشینش شنود گذاشته! خلاصه اینکه "اگه شوهرتون پنچری کوچیک نداره، مطمئن باشید یه پنچری بزرگ داره". دل بدید به این نصیحت که با خون دل به دست اومده!


*دوستی دیشب توی خصوصی برای آقایون هم یه نصیحت داشتند، آویزون گوشتون کنید جای دوری نمیره:)

منم یه نصیحتی بکنم تا خوابت نبرده اتفاقا به همین فیلم هم ربط داره:

اگه خانومتون گشنه اش نیست دیگه، مزه غذا بیرون رفته زیر دندونش.
از ما گفتن بود. 
7660 ...
۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۸:۵۸

این یه نیازه نه علاقه

یادم نمیاد کی عصاهامو عوض کردم ولی یادمه آخرین عصایی که قبل از این عصاها داشتم رفت زیر ماشین و مچاله شد و مجبور شدم عصای دیگه ای بخرم. فکر کنم بیش از پانزده ساله که من این عصاها رو دارم. خیلی کهنه شدند و آلومینیوم قسمت پایینش دیگه کاملا به سیاهی میزنه و شبیه عصاهای گداها توی فیلم "الیور تویست" شده. قسمت پایینش که پیچ می خوره کمی شل شده بود برای همین بابا یه حلقه که شکل گل بود انداخت کنارش تا پیچش سفت بشه و زیر بغلی هاش قبلا پلاستیکی بود که پاره شد و بابا انقدر گشت تا یه مشابهش رو پیدا کنه تا من ناراحت نشم ولی اونایی که خریده بود برای این عصاها شل بود بنابراین بابا اعلام کرد: دخترم غصه نخور الان درستش می کنم! و بعد چند دور چسب مشکی بالای زیر بغلی ها پیچوند و بعد اونها رو جا انداخت تا سفت باشن. حالا اون چسبها هم بیرون زده و شکل خیلی ناجوری به عصاها داده. اون قسمت دستی ها هم که دستمو می گیرم کاملا شکسته و زار میزنه. اون سالها که با "ب" می رفتیم پارک انقدر باهاشون بازی می کرد که آخر سر تقریبا داغونشون کرد. عصاهای من همیشه با من هستند و تنها شاهد همه شادیها و غمهام بودند ولی من اصلا دوستشون ندارم اصلا. فقط بهشون نیاز دارم و توی این چند سال هیچوقت دلم نخواسته عوضشون کنم با اینکه همه تقریبا به من میگن این عصاها مایه آبرو ریزیه. نمیدونم! اما اگه شما یه روز یه دخترو با عصاهای کهنه و یه شالی که داشت از سرش می افتاد و یه رژ تابلو در حالیکه نیشش تا بناگوش بازه رو کنار خیابون دیدید جلو بیاید و سلام کنید و شک نکنید اون منم: 7660


* از وبلاگ قبلیم

** هنوزم وقتی کامنت های مربوط به این پست رو می خونم، خیلی خیلی زیاد حال می کنم :)

7660 ...
۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۴:۳۰

جلال آل احمد

خوبه که فقط امضای آدم روی سنگ قبرش باشه. شاید به این معنی که انسان در اون لحظه رفتن از خودش راضیه. از زندگیش، از کارهاش، از رفتنهاش، برگشتنهاش، از آثارش، از تعداد اشکها و لبخندهاش... امضای "جلال آل احمد" روی سنگ قبرش همیشه برای من به این مفهوم بوده!



7660 ...
۰۱ آذر ۹۴ ، ۱۵:۳۴

احتمال حمله تروریستی

هکر بزرگ سایت های امنیتی دولت اسلامی (داعش) کشف کرده که توی ساعت های آینده در نقاطی از اروپا و لبنان چند حمله خواهد داشت. اینو اخبار تلویزیون دولت اسلامی (ایران) گفت. حالا اگه فردا این هکر بزرگ وقتی داره سایت ها رو چک می کنه و قهوه اش رو می خوره یهو کشف کنه، قراره توی ایران هم حمله تروریستی اتفاق بیفته چی؟! من باید چکار کنم؟! میرم خونمون و پیش مامانم اینا می مونم. بذار اگه قراره اتفاقی بیفته همه با هم باشیم. خوشبختانه نه آرزویی دارم و نه دلم می خواد کسی رو ببینم و نه دینی به گردنمه. توی خونه پیش مامانم اینا می مونم و انتظار می کشم تا اون اتفاق بیفته. حتی بهت زنگ هم نمی زنم و حتی اگه بهم زنگ بزنی جواب نمیدم. دوست ندارم اون لحظات آخر و توی رودربایستی حلالت کنم...

7660 ...