تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۱ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۵۰

از قول دیگران 5

 شما در باره این دیدگاه بهزاد مهرانی که در صفحه فیس بوکش نوشته است، چه نظری دارید؟

" یادم هست وقتی محمد بیجه قاتل ِ قتل‌های مخوف زنجیره‌ای در پاکدشت دستگیر شد و به تجاوز و قتل بیش از ۱۷ کودک و ۳ بزرگسال اعتراف کرد او را به تلویزیون آوردند تا با او در مورد اعمال جنایت‌کارانه‌اش گفت‌وگویی انجام دهند. یکی از این گفت‌وگوهای تلویزیونی را دکتر محمود گلزاری، روان‌شناس و استاد دانشگاه «علامه طباطبایی» انجام می‌داد. در بخشی از این گفت‌وگوی کوتاه دکتر گلزاری از بیجه می‌پرسد که آیا نماز می‌خوانی و بیجه در حالی که سرش را پائین انداخته است پاسخ می‌دهد که نه.
گلزاری در ادامه از او می‌خواهد که سوره‌ی حمد را از حفظ بخواند که بار دیگر بیجه سرش را پائین می‌اندازد و می‌گوید که سوره‌ی حمد نمی‌داند. لابد گلزاری با پرسیدن این پرسش‌ها می‌خواست به مخاطب خود بگوید که بله! این قاتل سریالی، نماز نمی‌‌خواند و حتا سوره‌ی حمد را هم نمی‌تواند از حفظ بخواند و مذهبی نیست و لامذهبی موجب می‌شود که انسان به اصول اخلاقی پای‌بندی نداشته باشد و چنین فاجعه‌هایی به بار بیاورد.
هر چه بود بیجه به سرعت اعدام شد و احتمالا نهایت کار ِ کارشناسی‌ای که در مورد او برای پی بردن به دلایل جنایت‌کاری‌اش انجام شد همان تست سوره‌ی حمد و نماز بوده است.
پسر هفده ساله‌ای به دختری شش‌ساله تجاوز می‌کند و او را به شکل وحشیانه‌ای به قتل می‌رساند. پلیس خواهان اشد مجازات برای این پسر شانزده‌هفده‌ساله می‌شود. در برخی از خبرگزاری‌ها از قول همسایه‌های «امید» - نام مستعار انتخاب‌شده برای قاتل در رسانه‌ها- آمده است که همه‌شان در بهت و حیرت مانده‌اند چرا که این خانواده، خانواده‌ای مذهبی و شهیدداده است و اصلا به آن‌ها نمی‌خورد که فرزندشان مرتکب چنین جنایتی بشود.
سی‌وهفت سال نظام مذهبی حاکم بر ایران انواع و اقسام جنایت‌ها در حق شهروندانش انجام داده است تا جایی که مراجع تقلید و روحانیان معنوی‌اش حکم قتل می‌دهند و قتل‌های زنجیره‌ای راه می‌اندازند، و تجارت لاستیک و شکر و مواد مخدر می‌کنند و صدها فاجعه‌ی دیگر به بار می‌آورند، آن‌وقت روانشناس ِ حکومتی‌اش برای دلایل فساد و تباهی، دنبال درست‌خواندن سوره‌ی حمد می رود؛ و کم‌تر کسی از درون قدرت می‌گوید که دلایل این همه تباهی روزافزون ِ شهروندان در چیزی جز درست‌خواندن و یا نخواندن نماز است.
اعدام سریع «امید» درمان دردهای جامعه‌ای نیست که هر روزه‌ی بخش حوادث روزنامه‌هایش مملو از «بیجه» است. اگر اعدام درمان ِ درد بود و اگر حفظ بودن سوره‌ی حمد، جامعه‌ای سالم و اخلاقی می‌ساخت امروز ایران می‌بایست بر تارک کشورهای جهان از هر حیث بدرخشد."

7660 ...
۲۹ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۰۷

آدمهای ترسناک!

از سری کارهای مضحک و بی برنامه "رسانه ملی" اینه که زمان پخش دربی، بازیگران رو دعوت کنه و برای گرم شدن برنامه مسیر گفتگو رو به جایی بکشونه که بازیگرها به شوخی یا جدی حرفی بزنند تا در نهایت یک عده گند بزنند به پیج این بازیگران! این حجم از فحاشی، منو از مردم می ترسونه!

7660 ...
۱۹ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۲۳

گزینه مورد نظر

امروز "بزرگمهر حسین پور" در صفحه اینستاگرام خودش از مخاطبین خواسته بود خبرنگار محبوبی رو که دوست دارند بغلش کنند، نام ببرند. البته که ملت طنز دوست و همیشه در صحنه کامنت های خنده داری گذاشته بودند اما جدا از شوخی، دوست دارم یک روز "نفیسه کوهنورد" رو در آغوش بگیرم! به نظرم این دختر با تمام شجاعت و منحصر به فرد بودنش، نمونه بارز یه دختر ایرانیه. همونقدر باهوش، همونقدر جذاب، همونقدر جسور و همونقدر فوق العاده! راستی خبرنگار مورد علاقه شما کیه؟


7660 ...
۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۱۹

پنجره

پولدارها همیشه سلیقه بهتری در هر چیزی دارند. شاید این سلیقه بهتر از پول زیاد باشه و شایدم هم نه. اما کلا پولدار بی سلیقه خیلی کمتره. مثلا پولدارها همیشه پنجره های خونه شون بزرگتره. هر چی بزرگتر بهتر و نورگیرتر! این عکس یه خونه توی محله "دروس" تهرانه. قیمت حول و حوش یک میلیارد به بالاست. اما جدا از قیمت به این پنجره نگاه کنید... کدوم یکی از شما دلش نمی خواد خونه اش چنین پنجره ای داشته باشه؟! لامصب رویاییه! من دلم می خواد تشک و پتوم رو همونجا روی زمین پشت پنجره بدون پرده، پهن کنم و صبح تا شب اون کوچه و مردمی رو که ازش رد میشن نگاه کنم. بعد هر روز برای شما از پشت اون پنجره پست بذارم و بهتون بگم توی کوچه، چه خبره. مثلا از پسر خوش تیپ همسایه روبه رویی بگم یا راجع به زن و شوهر جوون و خوشگلی که هر دو عصر از سرکار برمیگردند. یا براتون بنویسم که پیرمردهای کوچه وقتی منو پشت شیشه می بینند برام لبخند می زنند! اوه بله من موجود خیالباف و زیاده خواهی هستم. صد و پنجاه متر توی دروس صد در صد اندازه دهن من نیست. احتمالا من برای خونه های کوچیک با پنجره های معمولی که صد البته دو تا پرده هم می خوره، ساخته شدم!!


7660 ...

قبلا راجع به دوست خواهرم نوشته بودم. همون که کمی می لنگید و بچه روستا بود. گفته بودم که یه خانواده خوب اومدند و اونو برای پسرشون خواستگاری کردند و جشن باشکوهی هم متعاقبا برگزار شد و نوشته بودم که چقدر دوستانش نسبت به این قضیه حسودی می کردند. اون موقع فکر می کردم عجب خانواده روشنفکری، چه پسر فهمیده ای، چه خوب که میشه به مردم و ارتقای فرهنگی امید داشت و چقدر فکرهای خوب کردم!! حالا دوست خواهرم بعد از سه ماه زندگی مشترک به خواهرم زنگ زده و اعتراف کرده که شوهرش از اول بیماری قلبی حاد داشته و الان دو ماهه که با پا درد و کمر درد پای تخت شوهرش توی بیمارستانه و... باید فکرش رو می کردم که یک جای کار می لنگه! خانواده پسره دنبال زن نبودند، دنبال پرستار بودند و اینکه پسرشون خدایی نکرده ناکام نمیره؛ برای همین چه گزینه ای بهتر از یه دختر معلول؟! 

7660 ...
۰۵ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۱۲

عصرهای عید، همه عصر جمعه هستند!

بعد از ظهرهای عید همگی برای من حکم عصرهای جمعه رو دارند. همونقدر کشدار و دلگیر. این روزها دم غروب که تنهایی خونه رو می شمارم و دلم تنگ میشه، دقیقا نمیدونم دلم برای کدوم یکی از آدمهایی که نیستند، تنگ شده... 

7660 ...
۰۵ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۸

انجام آن کار بزرگ!!!!

دو روز پیش بالاخره اون کار بزرگ رو انجام دادم و شماره اش رو پاک کردم! بله پاک کردن بعضی از شماره ها گاهی خیلی طول میکشه. شاید این کاری بود که باید همون دو یا سه سال پیش می کردم ولی نتونستم. نمی تونستم. اصلا مگه می شد؟! تمام این دو سال منتظر بودم که شاید زنگ بزنه یا حداقل یه مسیج دو کلمه ای بفرسته اما اتفاقی نیفتاد. روزی چند بار تلگرام رو چک می کردم و فقط دو تا فکر از ذهن وامونده من می گذشت. اگه آنلاین بود فکر می کردم با دوست دخترش چت می کنه و اگه آنلاین نبود فکر می کردم با دوست دخترش بیرونه! هر چند همخونه ایم بهم اطمینان داده بود که با این توصیفات تو هیچ کس با این "عن" دوست نمیشه. البته میدونم که "عن" با الف نوشته می شه ولی خب الان زمان اون نیست که من به دستور زبان اهمیت بدم! داشتم می گفتم... روزی چند دقیقه همینطوری بدون داشتن هیچ فکری به عکسش نگاه می کردم و از خودم می پرسیدم: لعنتی چرا عکستو عوض نمی کنی؟! آخه این چه عکس بی کیفیتیه!! و حرص می خوردم. انگار که عید برای من همون اتفاقی بود که منتظرش بودم. شاید در ناخودآگاهم فکر می کردم که برای عید حتما حتما حتما مسیج میده. خودش بارها گفته بود که قول شرف میدم هر سال دم سال تحویل اول از همه به یاد تو باشم. ریدم توی هر چی قول شرفه که دیگه بعد از امسال نه قول کسی رو قبول دارم و نه شرف کسی رو! مسیج نداد و من بدون اینکه به چیزی فکر کنم، شماره اش رو پاک کردم. سخت بود اما پاکش کردم. خیلی خیلی خیلی سخت بود اما من تونستم و شماره ایرانسل پنج تومنی بی ارزشش رو پاک کردم. حتی یه خط ثابت هم نداشت که مثلا آدم بتونه به اون فخر فروشی کنه! با همه این احوال من از اونها نیستم که بیام بنویسم اگه به عقب برمیگشتم هیچوقت باهاش دوست نمی شدم چون من اگه هزار بار هم به عقب برگردم باز باهاش دوست می شدم! 

7660 ...
۰۴ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۰۴

زندگی مقاومتی

کلا از زندگی مقاومتی متنفرم مخصوصا اگه "اقتصاد مقاومتی" هم توش باشه چون چند سالیه در این زمینه در حال مقاومتم. اما نمیدونم چطور هموطنان عزیز در مقابل دوربین تلویزیون می ایستند و میگن: ما حاضریم هر چند سال که لازم باشه با تحریم و اقتصاد مقاومتی زندگی کنیم! راست گفتند که "از ماست که برماست".

7660 ...