سکوت فکری
نوشتن برای من لذت بخش ترین کار دنیاست. از وقتی که
یادمه یعنی از زمان راهنمایی من همیشه دفترچه خاطرات روزانه داشتم و به دقت و
وسواس همه ماجراها و احساسم در مورد اون ماجرا و اون روز رو می نوشتم. از این جهت
بسیار به خودم افتخار می کنم که جای نوشتن توی دفترهای قلب قلبی و گل گلی و جمع
آوری شعرهای عاشقانه لوس، توی یه دفتر معمولی همه چیز رو می نوشتم. اما باور کنید
نوشتن هم یک جاهایی سخت میشه. جاهایی که آدمیزاد ماهها توی خونه می مونه و تمام
روز به دیوارها نگاه می کنه و فقط خزعبلات توی ذهنش میاد. یه جاهایی هست که آدم
توی زندگی به سکوت می رسه و حرفی برای نوشتن پیدا نمی کنه و برای من این بدترین
اتفاق موجوده. تمام روز سعی می کنم موضوعی برای نوشتن پیدا کنم. توی فکرم می نویسم
و آخر سر پاره اش می کنم چون می بینم یا تکراریه و یا مسخره ست. بله آدم به سکوت
مغزی هم میرسه و مثلا توی ذهنت فقط آهنگی از "علیرضا افتخاری" پخش میشه.
اینجاست که خواننده هات رو از دست میدی و می فهمی اگه اثری نداشته باشی و اگه
موجودیت خودتو هر روز به همه یادآوری نکنی به زودی همه فراموشت می کنند.