التماس دعا
در اون سفر خاطره انگیز ما به کشور دوست و برادر یعنی
مالزی، همسفری داشتیم که قبلا راجع بهش نوشته بودم که با نامزدش اومده بود و غرض
از نامزد اینجا فردی است که عقد کرده و براتون نوشته بودم که من این قضیه رو باور
نکردم و نمی تونستم به خودم بقبولونم که این دو مرغ عشق زن و شوهرند! خانم و آقا
هر روز صبح در استخر بودند و هر شب در کافه ها مشروب میل کرده و تا نصفه شب می
رقصیدند و بسیار بهشون خوش گذشت. هر چند آزی بعدا فهمید که اینا به صورت دونگی پول
داده بودند و حتی پسره پول سفر به اصطلاح نامزدش رو متقبل نشده! پس از اتمام سفر
طبق یه رسم لوس و ننوشته همه شماره به هم دادند تا مثلا بعد از سفر با هم در
ارتباط باشند. خلاصه شماره ما رو هم گرفتند و هفته بعد در ایران یهو منو در یه
گروه اد کردند که خانوم های همسفر بودند و جالب اینکه من در میون اونها مثل شلغم
در ظرف میوه بی ربط بودم! بعد از یه مدت فهمیدم این خانوم نامزد اصلا حرف زدن
معمولی بدون کلمات به شدت رکیک بلد نیست. حالا ما توی لاین این هم بودیم. هر شب یه
پارتی می رفتند و فرداش عکسش رو میذاشت که: منو و عشقم توی یه شب خوب دیگه. یا: من
و عشقم با دوستامون، دوستان عزیزم خیلی دوستتون دارم و از این جور ...شعرها!! با
نزدیک شدن به ماه ملکوتی رمضان که خیل عظیمی از هموطنان ما رو مسلمون می کنه، این
همسفر ما هم از قافله عقب نمونده و اول حلول ماه رمضان رو توی گروه تبریک گفت و در
اولین سحر ملکوتی این ماه پیغام گذاشت که: دوستان عزیزم در اولین سحر منو هم دعا
کنید! یعنی همون التماس دعا. حالا چالش بزرگ برای من اینه که اینا کار درست رو می
کنند یا ما؟ ما یعنی عقب افتاده هایی عین خودم که نه لذت دنیا رو می بریم از ترس
جهنم و نه لذت آخرت رو چون در رعایت احکام هم خیلی موفق نیستیم. القصه! شما هم اگه
یادتون موند همسفر ما رو دعا کنید بلکه سالم از این ماه عبور کنه که پارتی ها و
سفرهای زیادی در پیش داره.
یکی اسم این عارضه ای که این خانم دچارش هست رو گذاشته بود:میانمایگی!:/