از نشانه های پیری
امروز وقتی آژانس گرفتم و نشستم توی ماشین طرف تا وقتی به مقصد رسیدیم احساس پیری نمی کردم اما موقع برگشت با همون راننده ناگهان با حرفهایی که در طول مسیر میزد فهمیدم پیری در راهه! حالا اینکه طرف راست میگفت یا دروغ الله اعلم! می گفت: مهندس پرواز هواپیمام و ضامن یکی شدم که سیصد و شصت میلیون وام گرفته حالا نداده و ما سه تا ضامن بودیم که مجبوریم این پول رو بدیم واسه همین عصرها میام آژانس! می گفت: یه ماه پیش توی میدون آزادی داشتم با گوشی "خوداد تومنی" (این اصطلاح در مورد اشیایی به کار میره که خیلی گرون هستند) حرف میزدم که یارو اومد با چاقو گذاشت رو گردنم گوشیمو گرفت برد! می گفت: به این پرایده نگاه نکنید پرشیام خونه ست!! هی اومدم به قول فردوسی پور بگم: من اجازه دارم این حرفها رو باور نکنم؟! اما نتونستم بگم. جوون بود نباید غرورشو می شکستم. بعدم دیگه عین ده سال قبل حال حرف زدن و بحث کردن و مچ گرفتن ندارم. فهمیدم افتاده شدم که نشونه پیریه لامصب! تحسینش کردم و با آرزوی موفقیت براش پیاده شدم. میدونید ماها که سنی ازمون گذشته باید متواضع باشیم!