همخونه و عمو تقی
راجع به واحد روبرویی کمی براتون گفته بودم ولی امشب می خوام از "غلام" بگم که واحد اونورتری هستند. واحد 23. من در سه سال گذشته فکر می کردم خانم ساکن واحد 23 و چهار تا دخترش که توی یه واحد شصت متری زندگی می کنند فاقد پدر خانواده هستند! ولی یه روز همخونه محترم مسیج دادند و گفتند: بابای اینا اومده!! و بعد هم به سبب ظاهر و البته نشانه ها اسم بابای واحد 23 رو گذاشتند "عمو تقی". بله باباشون معتاده و اینم از شانس ماست که همه همسایه های معتاد در طبقه ما ساکنند و البته فراموش نکنید ما در ساختمون آبرومندی زندگی می کنیم. خلاصه که چون همخونه محترم از جناب عمو تقی متنفر بود بالاخره یه روز در نبود من باهاش دعوا کرده بود و در حین دعوا فهمیده بود اسم واقعی عمو تقی، غلام می باشد! القصه؛ مدتیه این همخونه ما بدجور گیر داده به غلام و بهش آلرژی پیدا کرده و هر شب به واسطه دیوارهای نازک بین واحدها، به اکتشافات جدیدی میرسه و اونها رو در لحظه به من مخابره می کنه. امشب نوشته بود: غلام نئشه ست. به دخترهاش میگه: دختر خوشگل بابا! براش می نویسم: نکنه این میره توی انباری های بالا می کشه؟ می نویسه: نه بابا توهم نزن! میگم: آخه هیچوقت بویی نمیاد، تازه پیش دخترهاشم که نمی تونه استعمال کنه. میگه: این می ریزه توی چایی میخوره! می نویسم: اونجوری اثرش کم نمیشه؟ می نویسه: نه تازه قویتره، اونایی که عملشون بالاست می خورند! و بعد هم با دعای مرگ غلام جهت خلاصی خانواده اش و چند فحش آبدار به ارواح عمه غلام، همدیگرو به خدای بزرگ می سپاریم... موندم اگه این همخونه من بره، بعدش من چطور باید اطلاعات عمومیم رو بالا ببرم!