تا سن پطرزبورگ

۲۸ دی ۹۴ ، ۱۵:۲۷

از قول دیگران 2

پدر دیوار محکمی بود

که ما روی سینه اش میخ می کوبیدیم

تا خندهای کوچکمان را قاب کنیم

مادر پنجره ای میان سینه دیوار

و ما هر وقت دلمان می گرفت

روبروی او می ایستادیم و آه می کشیدیم!

ما بچه های بدی بودیم...


*شعر: ستاره جوادزاده


۹۴/۱۰/۲۸
7660 ...