تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۳۹

داستان شب هزار و یکم

همیشه و همیشه داستانها همینطور بوده. شاید از زمان های خیلی خیلی قدیم. از زمانی که من و شما نبودیم. بله از اول، داستان ها همینطور بوده... به "شیرین" سریال شهرزاد نگاه کنید. کمتر بیننده ای چنین شخصیتی رو دوست داره. دختری بد اخلاق با بزرگترین عیب برای یک زن! که قباد فقط از ترس پدرش باهاش زندگی می کنه. نه مثل شهرزاد درس خونده و نه قصه های هزار و یک شب بلده. دختری که با کلفت و نوکرها مهربون نیست و به جای عاشقانه حرف زدن با شوهرش، به جادو و جمبل متوسل میشه و آخرشم که معتاد و بدبخت از آب درمیاد تا جایی که شوهر احمقش فکر می کنه دیوانست و باید به تیمارستان برده بشه! بیننده هرگز نمی فهمه که حقیقت چیزه دیگه ست و از ظواهر امر به این نتیجه میرسه که حق با قباده! حقیقت اینه که شیرین با وجود نقصی که داره، دختر زیبا و شادیه که تنها یک اشتباه مرتکب شده و اونم اینه که عاشق کسی شده که کمترین علاقه ای بهش نداره. از نظر من "شیرین" بیش از شهرزاد برای عشق جنگید و بیش از شهرزاد تاوان داد. برای قباد که بهره ای از هوش و حتی زیبایی نداشت، از پول پدرش دریغ نکرد و قباد به خاطر ازدواج با اونه که در رفاه به سر می بره و به کاری مشغوله و سرزنش ها رو به جون می خره چون عرضه اینو نداره که از خودش چیزی داشته باشه. شیرین گر چه به ظاهر به خاطر بچه، اما به خاطر دلگرم شدن قباد به زندگی بود که تن به داشتن "هوو" میده. شیرین بیش از هر کسی زخم حرف مردم رو تحمل می کنه و صورتش رو با سیلی سرخ نگه میداره و این شیرین داستانه که باید سختی غیرت نداشتن شوهرش رو نسبت به خودش به دوش بکشه و جز پدرش هیچ دلسوزی نداره... من شیرین رو بیش از شهرزاد عاشق دیدم و امثال شیرین رو بیشتر در اطرافم حس کردم و حتی خودم رو در شیرین دیدم با همون چنگ زدن های بی امید و بی حاصل برای برگشتن عشق! همیشه و همیشه داستان ها همینطور بوده. داستان های عاشقانه به نام آدم هایی تمام شده که کمتر جنگیدند و بیشتر مورد توجه مردها بودند...


*توجه: شخصیت ها تحلیل شده اند نه بازیگران!

۹۵/۰۲/۲۱
7660 ...

نظرات  (۱۲)

تا حالا اینجوری به شیرین نگاه نکرده بودم.
خیلی بده که آدم عاشق کسی بشه که اصلا علاقه ای بهش نداره.هم بده،هم سخت.
پاسخ:
بله خیلی سخته خیلی...
خیلی نگاهت زیبا و دقیق بود ، کاش نشه که عاشق آدم اشتباهی بشیم ! 
پاسخ:
کاشکی نشه واقعا... :)
منظورت رو از این که قباد بهره ای از زیبایی نبرده نمیفهمم

شهاب حسینی که خیلی جذابه!!!

میدونم شخصیت داستان با بازیگر فرق داره ولی قیافه شون که همونه 

قباد جذاب نیست یعنی؟؟؟
پاسخ:
من توی یه تحلیل از این سریال خوندم که گویا قباد خیلی زیبا هم نبوده. انتخاب آقای حسینی بخاطر قدرت فوق العاده ایشون در بازیگری بوده. بهرحال این نظر یکی از سازندگان بوده نه من:)
نظرت متین. سازنده هم همچین قصدی نداشته که یکی رو عاشق تر نشون بده...به نظر منم شخصیت شیرین منفی نبود فقط مثه خیلی از ماها بدبیاری آورده بود تو عشق
پاسخ:
به نظرم کاملا قصد داشته بگه شیرین راههای درست ابراز عشق رو بلد نیست و در پی تصاحب آدمهاست در حالی که به قول شما شیرین فقط بد بیاری آورده بود!
۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۰۵ گمـــــــشده :)
خیلی گذرا شهرزاد رو دیدم. به شخصیت شیرین دقت نکردم. اما فکر می کنم حق با تو باشه.
پاسخ:
مرسی از همراهیتون:)
اما داستان های قرآن از جنس دیگری است.
آنجا که زلیخاهِ عاشق با دوندگی بسیار، و با وجود زنی دیگر، قصه را به نام خود تمام می کند و به معشوقی می رسد که خود آخر راه نیست و نشانی از معشوقی بزرگتر است و این است عظمت آن ها که بزرگتر از این دنیا هستند و کسانی که آرزوی بودن با آن ها را دارند.

پاسخ:
داستان زلیخا در حیطه داستانهای هزار و یکشب نیست. تازه از کجا معلوم کسی عاشق تر از زلیخا نسبت به یوسف نبوده؟!
بنده هم عرض کردم داستان های قرآن از جنس دیگری است...
+
ضمن اینکه واقعا این چه احتمالیه؟؟؟ خب شاید هم یکی از شیرین عاشق تر بوده... از کجا معلوم؟؟ اینجوری که نمیشه استدلال کرد...
پاسخ:
چرا اتفاقا میشه استدلال کرد. معجزه پیامبر ما کتاب بوده به این معنی که اندیشه کنیم و در همه ابعاد احتمال رو در نظر بگیریم. مومن باید زیرک باشه و خودشو در هر چالش فکری قرار بده.
موفق باشید:)
من اینطوری شنیدم که دلیل اول صبح، با طلوع خورشید و تابش نور به بدن اعدام شده گناهانش پاک بشه
پاسخ:
نه به این خاطر نیست.
چقدر نوشته هات رو دوست دارم :)
پاسخ:
ممنونم از لطفتون خانم:)
تحلیلت منو یاد پارک حصیری انداخت،
تو اون فیلم من حقو به کسی میدادم که اول عاشق شده بود وبیشتر برای عشقش جنگیده بود!
پاسخ:
هی چطوری پسر؟ آدرسی چیزی...
ندیدم فیلمو متاسفانه. خب الان اینجا حق با کیه؟

اونموقع که سریال پخش می‌شد من چندین بار سعی کردم همین حرفارو بنویسم. یه چیزِ گنگی تو ذهنم بود، الآن که این مطلبو خوندم خودم فهمیدمش. بار ها نوشتم و پاک کردم. الآن.. دیدنش.. خیلی حس خوبی داد.
و آقا:دی جمله آخرش.. نمی‌دونم تا حالا چرا کسی اشاره نکرده بهش. واقعا کسی نگفت چقده تکان دهنده بود؟ منو به شدت تحت تاثیر قرار داد.:دی
پاسخ:
مرسی عزیزم مرسی :)

تا به حال اینجور به داستان نگاه نکرده بودم. راست میگی.

از اول وبلاگت تک تک نوشته هات می خونم. یه طوری می نویسی آدم دوست داره پست بعدی بخونه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی