تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

گفته بودم نوشتن خیلی چیزها برام خیلی سخته، دقیقا خیلی چیزها که یکیش امشب اتفاق افتاد... خواهرم و شوهرش امشب رفته بودند خرید. یک جعبه شیرینی، یک سطل ماست محلی و یک سطل هم شیر محلی خریده بودند و اونها رو روی صندلی عقب ماشین گذاشته و شام اومدند خونه ما. خونه جدید ما در محله نسبتا خوب شهرمون محسوب میشه و خیلی نزدیک به خیابون اصلیه و در اون ساعت شب خلوت هم نیست. ساعت ده و نیم خواهرم اینا خداحافظی کردند که به خونه شون برگردند. هنوز چند دقیقه ای از رفتنشون نگذشته بود که زنگ رو زدن و گفتند ماشینشون رو دزد زده. دزد بینوا فقط جعبه شیرینی و ماست رو برده بود و سطل شیر روی صندلی واژگون شده بود. خواهرم حدس می زد که شوهرش یادش رفته در ماشین رو قفل کنه و ما همگی معتقد بودیم کسی که سطل آشغال بزرگ سر خیابون رو می گرده احتمالا به صورت شانسی در ماشینو چک کرده و وقتی باز بوده فقط اون دو تا چیز رو برده. مامان کمی در تاریکی کوچه پیش رفته و دیده سطل ماست هم که گویا درش شل بوده از دست طرف افتاده کف کوچه... تا همین جا شما ببینید چقدر داستان غم انگیزه. ببینید چقدر درد در این ماجرا هست. ببینید که چه بهتی به انسان دست میده وقتی فردی ساعت، فلش،عینک دودی، کیف آچارها، قفل فرمون باز کنار صندلی و خیلی چیزهای دیگه رو رها کنه و جعبه شیرینی و سطل ماست رو برداره... اما اون چیزی که برای من سخته درباره اش حرف بزنم و منو در حد مرگ عصبانی و متاسف کرده، رفتار شوهر خواهرمه که علی رغم اعتراض شدید خواهرم به پلیس زنگ زد تا پلیس بیاد و در جریان این سرقت!!!!!! قرار بگیره! اجازه بدید دیگه سکوت کنم و برم بمیرم!


*شاید یه عده این سوال براشون ایجاد بشه که خب واقعا چه اشکالی داره یه سرقت به پلیس گزارش بشه؟ پلیس که نمیره دنبال دزد یه جعبه شیرینی و اصلا مگه بیکارند که برای چنین چیزی وقت بذارند؟! که در جواب این عزیزان باید بگم اصولا پلیس قدرت اینو داره که وقتی یه دزد رو دستگیر می کنه و ازش خوشش نمیاد تمام پرونده های بی سرانجام رو گردنش بندازه و براش سالها حبس در نظر بگیره!!

۹۸/۰۱/۰۹
7660 ...

نظرات  (۷)

راستش این داستان غم انگیزی است و واقعی ...
اما احساس امنیت مهم تر از خود وجود امنیت است ...
نمی تونم واقعا بگم گزارش کردن یا نکردن کدوم درسته ...
ولی قلبم ادم مچاله میشه 
پاسخ:
فکر می کنم در این مورد گزارش کردن باید نادیده گرفته میشد چون به نظرم اون فرد بیشتر از اینکه دزد باشه یه فرد محتاج بوده.
مهربون دوست داشتنی عیدت مبارک
پاسخ:
ممنونم عزیز دلم و عذر که زودتر پاسخگوی محبتتون نبودم :*
این قدر این کاره نبوده که یک سطل ماست رو نتونسته سالم برداره و بببره. خیلی خیلی غم انگیز
پاسخ:
بله متاسفانه من هنوزم نتونستم فراموشش کنم...
خوندم و حیرون موندم چی بگم.
دارم لحظه ی دلهره و اضطراب دزد رو تجسم می کنم از این کارش.  کی بوده ؟ چطور شده ؟ و چرا مواد غذایی ؟ خدایا !
پاسخ:
تازه این برای شماست که میخونید. من در اون لحظه در چنان بهت و عذاب و عصبانیتی بودم که فقط دلم مرگ می خواست!
اونقد گشنه و درمونده بوده که یه سطل ماستم به خودش روا نداشته :((((
شوهرخواهرت :||||
پاسخ:
شوهر خواهرم:////////
واقعا غم انگیزه
دزدی از زور گرسنگی!
پاسخ:
تراژدی بزرگی که داره برامون عادی و عادی تر میشه...
اگه همه چیمون سر جای خودش بود میگفتم گزارش دادنش خوب بوده حتی! کمک میکرده به اینکه آمار دست دولت بیاد که مستند کنه و معلوم باشه شرایط اقتصادی و گرسنگی درصد جرم رو بالا برده و ...
اما این حرفام به درد لای جرز هم نمیخوره تو این مملکت مرده 
پاسخ:
بله باهاتون هم نظر هستم. گاهی خیلی آرمانی رفتار کردن در جامعه ای که حداقل ها هم براش تعریف نشده ست خیلی بی معنیه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی