شماره تلفن
در تمام این سالها پسورد تمام برنامه ها و ایمیل های من یک شماره تلفن بوده. شماره ای که سیزده یا شاید چهارده سال پیش به عنوان پسورد امنیتی انتخاب کردم. شماره خیلی سختی بود. شماره تلفن یه دوست بود. همیشه در هر ساعت شبانه روز که زنگ میزدم توی اون اتاق کسی بود که گوشی رو برمیداشت و همیشه از شنیدن صدای من خوشحال می شد. به ندرت پیش می اومد که نباشه اما محال بود شماره ات رو ببینه و تماس نگیره. دو شب پیش با تردید و با هیجانی پنهان تصمیم گرفتم دوباره بعد از سیزده یا چهارده سال به اون شماره زنگ بزنم. اصلا نمی دونستم قراره چی بگم و عکس العمل اون چیه. دستمو دراز کردم و گوشی رو از روی میز برداشتم، شماره رو گرفتم و منتظر شدم کسی گوشی رو اونور خط برداره... خدای من! حقیقت این بود که دیگه کسی توی اون اتاق نبود که تلفن رو جواب بده. اعداد توی ذهنم به نظرم پوچ و بی ارزش شده بودند. من کسی رو برای همیشه پشت اون شماره تلفن گم کردم! دعا میکنم آدم پشت اون شماره با همه گیجیش، با همه بامعرفت بودنش، با همه خاطرات خوب و بدش هر جا که هست حالش خوب باشه، خیلی خوب...