تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۲۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۰

عاشقانه های بی معشوق*

به خاطر خودت می گویم

که سردت نشود

که دلت نلرزد

که ترس برت ندارد

که دستت خالی نماند

به خاطر خودت می گویم دوستم داشته باش

که در سالن انتظار بلیط سینما را صد بار نخوانی که

سرت را گرم کرده باشی

که در اتوبوس راحت بخوابی و نترسی ایستگاه را جا بمانی

که اس ام اس ساده رسیدم، دلت را خوش کند

که در مهمانی کسی ناگهان پشت گردنت را ببوسد

که بتوانی راحت شعر سید علی صالحی را کنار دفترت بنویسی

که ترست بریزد و تو هم شعر بنویسی

که ترست بریزد و در کوچه برقصی

که عصر جمعه دستت برود به من زنگ بزنی

به خاطر خودت می گویم

دوستم داشته باش...

*قسمتی از یک شعر زیبا که خواستم در لذتش با شما شریک شوم. شعر از پوریا عالمی ست گویا.

*تیتر برگفته از کتاب "آیدین دلاویز"

۹۴/۰۸/۲۹
7660 ...