تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

تا سن پطرزبورگ

من اینجاییم و چراغم در این خانه می سوزد...

درباره بلاگ
تا سن پطرزبورگ

از همه شماهایی که اینجا رو دنبال می کنید و وقت میذارید بسیار سپاسگزارم. ببخشید اگر زود به زود نمی نویسم...

۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۵۵

نوشتن یا ننوشتن؟

در مورد بعضی از آدمها این مساله اتفاق می افته که در سن بالای سی یا چهل سالگی به شدت و از هر جهت شکوفا میشن. مثلا در چهل سالگی کنکور ارشد میدن و قبول میشن و بعد توی کلاس آنچنان فعال و درسخون و با استعداد ظاهر میشن که آدم از خودش می پرسه این تا حالا کجا بوده؟! توی دوره کارشناسی چنین فردی رو داشتیم. بهش می گفتیم: مامان سینا! یه پسر چهار یا پنج ساله داشت. عاشق درس خوندن و جزوه نوشتن و فعالیت بود در حد تهوع. داشتم می گفتم که بعضی ها در سن بالا شروع می کنند به زندگی کردن و دست زدن به کارهای فوق العاده و بعد از چند سال که می بینیشون در حد مرگ پیشرفت کردند و دیگه اونجایی که هستند برای تو قابل دسترسی نیست. برعکس بعضی های دیگه عین من!! بعد از سی چهل سالگی هی به عقب و عقبتر پرت میشن. آلزایمر می گیرند و حتی نوشتن روزمره هاشون هم براشون سخت میشه. رویاها و آرزوهاشون رو اغلب فراموش می کنند و در مقابل جمله نزدیکان که میگن باید تلاش کنی و شاد و امیدوار باشی فقط یه جواب دارند "که چی بشه"... این روزها دچار "بد نوشتن" شدم. هر موضوعی که به ذهنم می رسه در حالت نوشتن شکل نمی گیره و بعد که تصمیم می گیرم همون بد رو بنویسم صدایی در من میگه "که چی بشه" و این جمله به شدت باز دارنده ست. اما می دونم که باید همین یه اخلاق خوب باقی مونده توی خودمو حفظ کنم بنابراین تصمیم می گیرم به همین "بد نوشتن" ادامه بدم...

۹۵/۰۲/۰۱
7660 ...